رمان «ما جدا نمیشویم» (We Do Not Part) که آشکارکنندهترین اثر هان کانگ پس از «گیاهخوار» است، داستان دوستی میان دو زن را روایت میکند و همزمان با فصلی پنهان از تاریخ کره بهطور تأثیرگذاری روبرو میشود.
هان در گفتوگویی با کمیته نوبل اظهار کرد که اگر خوانندگان برای نخستین بار میخواهند با آثارش آشنا شوند، رمان «ما از هم جدا نمیشویم» میتواند نقطه شروع خوبی باشد، زیرا نویسندگان معمولاً بیشترین ارتباط را با آخرین اثر خود دارند.
یک صبح زمستانی، «کیونگها» پیامی فوری از دوستش «اینسون» دریافت میکند که از او میخواهد به بیمارستانی در سئول بیاید. اینسون در حادثهای آسیب دیده و از کیونگها التماس میکند که به جزیره ججو، محل زندگیاش، برگردد تا پرنده سفید محبوبش، آما، را نجات دهد. وقتی کیونگها به جزیره میرسد، طوفانی برفی آغاز میشود. او باید به هر قیمتی به خانه اینسون برسد، اما بادهای یخزده و کولاک، حرکتش را کند میکنند و شب در حال فرارسیدن است. او نگران است که آیا بهموقع میرسد تا حیوان را نجات دهد—یا حتی بتواند از سرمای شدید جان سالم به در ببرد. گمشده در دنیایی از برف، او هنوز از سقوط سرگیجهآور به تاریکیای که در خانه دوستش انتظارش را میکشد، خبر ندارد.
آرتفید: رمان جدید هان کانگ «ما جدا نمیشویم» با محو کردن مرزهای میان رویا و واقعیت، فصلی فراموششده از تاریخ کره را که برای دههها دفن شده بود، روشن میکند—و صداهای گمشده گذشته را برای نجات از فراموشی به گوش میرساند. این کتاب، هم سرودی برای دوستی پایدار است و هم دلیلی برای اهمیت یادآوری؛ داستان عشقی عمیق در مواجهه با خشونت غیرقابلتصور—و جشنی برای زندگی، هرچند شکننده باشد.

هان در سخنرانی خود هنگام دریافت جایزه نوبل در ۷ دسامبر سال گذشته میلادی گفت که هر بار که روی رمانی کار میکند، درون پرسشها زندگی میکند و با آنها دستوپنجه نرم میکند. برای رمان «ما از هم جدا نمیشویم» نیز پرسشهای محوری این بود:
«ما تا چه اندازه میتوانیم عشق بورزیم؟ حد و مرز ما کجاست؟ تا چه اندازه باید عشق بورزیم تا بتوانیم تا آخرین لحظه، انسان باقی بمانیم؟»
هان بارها درباره ماهیت حسی نوشتههایش سخن گفته و تأکید کرده است که در آثارش، هر پنج حس انسانی را به کار میگیرد. در رمان «ما از هم جدا نمیشویم» او تأکید ویژهای بر حس لمس داشته است.
این نویسنده میگوید: «زندگی، برای زیستن تلاش میکند. زندگی گرم است. مردن یعنی سرد شدن. یعنی برف روی صورت کسی بنشیند، بی آنکه آب شود. کشتن، یعنی سرد کردن.»
